تمام رنگهای پوستم
تک تک رگهای دستم
آشوبهای مویم
تیزی های ناخنهایم و خیسی دور گردنم
همه مال تو
اما در این معامله کسی به کسی
دروغ گفت
چونه نزدم و از حرفهایم
کسی رخت خوابی بافت
خوابید مثل گربههای خردلی، دراز خیابانها در تابستان
چانه ات درد نگرفت؟
از این همه قول
به خودت، به من، به کوفتگی سرت و خماری شب؟
چانه ام درد گرفت از غزلهای عاشقانه
برای کسانی که ما را به «زن» زندانی کرده اند و
سنگهایشان را میتراشند تا با اولین بوسه
مرگ به سمتم حواله کنند
سنگهایی که با بوسه هایم می شکنند
فحشهایی که با خنده هایم می پکند
خیابانهای تنهایی که با صدای سکوت قدمهایم
مسرور میشوند
پس تمام رنگهای پوستم
تک تک رگهای دستم
آشوبهای مویم
تیزی های ناخنهایم و خیسی دور گردنم
همه مال تو
من هرشب تکرار میشوم
تکرار میشوم
و تکرار انتقام است.