POETRY ARTICLES & ESSAYS PERSIAN

دلم برای خودم تنگ شد
که از گوشه پنجره بیفتم بیرون
قل بخورم
ازت بگذرم
از همتون
تا به سنگی‌ برسم از حرکت رها شوم

پیچ می خورد این همه فکر بلند
طناب می شود دور تنم
تو قیچی شو، بیا جلو
قیچی کن، من را نبُر
قهر نکن بیا سر نخ را بگیر
قیچی را بوسیدن خون است و من
یک شعر قرمز با لب های زخم

قل می خورم، از تو هم رد می شوم
دلت نسوزد
تختت همیشه خالیست اما رختخوابت
تمام ملکولهای او را ذخیره کرده
و بخاری رو تنت «ها» می‌کند تا تنها نخوابی
صفحهٔ گوشی توی دستهایت برق می زند
:چشمهایت را گول میزند

“به من نامه بده
پیغام بده
دیر وقت زنگ بزن
زود بزن، بی موقع بزن”
همه چرخهای نگاهت را
مرز به مرز حواست را
بده به من، فقط به من

تا بزند زیر دلم
و باز خیال کنم
که از پنجره بیرون افتادن
قل خوردن و کبودی و استمرار
راه من است.

لندن، ۲۲ نوامبر

B A C K T O T O P